« قرب نوافل و قرب فرائض | شرح حدیث قرب نوافل » |
متن اصلي روايت قرب نوافل
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن اسماعيل بن مهران عن ابي سعيد القماط عن ابان بن تغلب عن ابي جعفر ع قال :
لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ اَلْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ وَفَاةِ اَلْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ
وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَنْ لاَ يُصْلِحُهُ إِلاَّ اَلْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَنْ لاَ يُصْلِحُهُ إِلاَّ اَلْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ
فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.
حضرت باقر عليه السلام فرمود: چون پيغمبر (ص) را به آسمان بردند عرض كرد:
پروردگارا حال مؤمن نزد تو چگونه است؟
فرمود:
اى محمد هر كه به دوستى از من اهانت كند آشكارا بجنگ من آمده و من بيارى دوستانم از هر چيز شتابان ترم، و من در هر كارى كه انجام دهم آن اندازه ترديد ندارم كه در باره وفات مؤمن ترديد دارم، او از مرگ بدش آيد، و من ناراحت كردن او را خوش ندارم،
و براستى برخى از بندگان مؤمن من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند (و حالشان را نيكو نسازد) و اگر بحال ديگرى او را درآورم نابود و هلاك گردد، و برخى از بندگان مؤمن من هستند كه جز ندارى و فقر آنان را اصلاح نكند، و اگر او را بحال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد،
و هيچ يك از بندگانم بمن تقرب نجويد با عملى كه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كردهام، و بدرستى كه بوسيله نماز نافله بمن تقرب جويد تا آنجا كه من دوستش دارم،
و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببيند، و زبانش گردم كه بدان بگويد، و دستش شوم كه بدان برگيرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند باو بدهم.
متن حديث از: hadith.ahlolbait.com .مترجم : مصطفوى کتاب : اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد 4 صفحه : ۵۴.
درخصوص توجيه مشاهدات آيات اسراء و معراج مطلب ديگر مربوط به ادراك معارف عقلي است.
مطالبي كه القاء ميشود؛ وجود مبارك پيامبر(ص) به خوبي ادراك ميكند، مثل آياتي كه نازل ميشود. اين آياتي كه نازل ميشود، الفاظي دارد و حروفي دارد. اينها را وجود مبارك پيغمبر با گوش شريفشان ميشنود، اين حرفي نيست؛ اما آن معارف و مطالب را با عقل شان ادراك ميكنند ديگر!
مرحله بعد كه از اين قويتر است و درباره حضرت اين مرحله صادقتر است؛ مشاهدات قلبي است.
مشاهدات قلبي ديگر از سنخ صورت نيست، از سنخ رنگ و قيافه و… نيست. مثلا عدل كه مفهومي كلي است، حقيقتي در عالم خاصّ خودش دارد كه آن را قلب ميبيند و ديگر صورت و فرمي ندارد !
مشاهدات قلبي از سنخ تمثّلات برزخي و صورت و قيافه و رنگ و امثال ذلك نيست، آن را قلب ادراك ميكند. اين نوع ادراك هم نصيب احدي از انسانهاست كه براي ما مقدور نيست و ما معمولاً همين مطالب كلي عقلي را حداكثر درك ميكنيم.
مرحله بعد كه مخصوص كساني است كه به قُرب نوافل راه پيدا كردند اين است كه كسي عبدِ محض باشد؛ اگر عبدِ محض باشد، چيزي از خود او نميماند!
چون چيزي از خود او نماند، آنگاه مسئله قُرب نوافل بهخوبي ظهور ميكند. اگر كسي خودش سميع بود، خودش بصير بود، خودش خيّال و وهّام و عاقل بود؛ ديگر تمام اين الواح نوشته است.
ديگر جا براي اين نيست كه خداي سبحان در قُرب نوافل بفرمايد:
«كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به»1 چون خود آن شخص هنوز به مقام عبوديّت محض نرسيد، ميگويد: من خدا را عبادت ميكنم، اما اگر من رخت بربست، فقط عبادت ماند، عبدِ محض ماند؛ ديگر سمع و بصري براي زيد نميماند!
در اينجا ديگر مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّا… رَمَي2 است، «ما سمعت إذ سمعت و لكنّا… سميع»، «ما أبصرت إذ أبصرت و لكنّا… أبصر»، «ما تكلّمت إذ تكلّمت و لكنّا… كلّم» و مانند آن.
بنابراين كلّ اين صحنه معراج را ميشود براساس قُرب نوافل حل كرد و قُرب نوافل شارح جمله مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّا… رَمَي است.
در آن حديث شريف دارد كه «ما تقرّب إليّ عبدٌ بشيء… و انه ليتقرّب إليّ بالنافله». به من نزديك ميشود، «حتي اُحبّه»؛ تا من بشوم مُحبّ او. «فإذا أحببته كنت سمعه» 3 تا آخر با نوافل اگر سندي براي قُرب فرائض پيدا بشود،
آنوقت آن رواياتي كه مرحوم صدوق(رض) در كتاب شريف توحيدشان از وجود مبارك حضرت امير و ساير ائمه(ع) نقل ميكند كه وجود مبارك حضرت امير ميفرمايد: أنا يدالله 4 اين ديگر ميشود قُرب فرائض كه بالاتر از قُرب نوافل است.
در قُرب نوافل خداي سبحان ميفرمايد: من دست ِاويم؛ يعني مقام فعل كه خارج از ذات است و خارج از صفات ذات و در حوزه امكان است نه وجوب. اين فعل من در اين بنده ظهور كرده است. «كنت… و يده التي يبطش بها»5 ولي در مقام قُرب فرائض وجود مبارك حضرت امير ميشود «يدا…»، «عينا…»، «جنبا…»
فرم در حال بارگذاری ...
There are 2 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)