« تجلی نفس | حاج خلیل آقا! خیلی خوش آمدی! » |
نترس! نمیگذارم بروی!
استاد کریم محمود حقیقی ـ نویسندة آثاری چند در حوزة عرفان و ادب و دعا و از شاگردان مرحوم آیتالله العظمی نجابت، کرامتی را که دربارة خود، از آن بزرگوار ظهور کرده، چنین نقل میکند:
جوان بودم و هنوز به سربازی نرفته و تازه باحضرت آقا آشناشده بودم
آنقدر محضر او گرم و شیرین بودکه واقعا ًنمیتوانم بگویم با دل آدمی چه میکرد؟ازاین که اورا ازدست بدهم ـحتّی برای مدّت کوتاهی به شدّت ناراحت و نگران بودم. روزی خدمتشان عرض کردم:
آقا! خیلی میترسم که مصاحبت و همنشینی با شما را از دست بدهم! فرمودند:
چرا؟ عرض کردم: در کنار شما دارم آدم دیگری میشوم، امّا باید به زودی به سربازی بروم و دو سال تمام از محفل و مجلس شما دور باشم. همین فکر و خیال مرا ناراحت میکند
با لحنی مطمئن و قاطع فرمود: نترس! نمیگذارم بروی!
این سخن را خیلی جدّی نگرفتم و بعد هم اصلاً یادم رفت. موقع اعزام، همة دوستان را بردند، امّا مرا نگه داشتند و گفتند: پروندهات ناقص است هر چه اصرار کردم تا با دوستان اعزام شوم، نپذیرفتند و گفتند: باید بمانی و با دورة بعد اعزامشوی.
وقتی نوبت اعزام دورة بعد شد. همان شبی که فردایش قرار بود لباس بگیریم و اعزام شویم. نمیدانم به چه دلیل به من گفتند که: شما از گذراندن دورة نظام معاف شدهاید! این یکی از کراماتی بود که من از آن بزرگوار دیدم.
مشاهده شده در کتاب: یادماندگار، به اهتمام جواد محققّ، ص ۲۸
فرم در حال بارگذاری ...
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)