« حکمت، گمشده مؤمن است. | نترس نمی گذارم بروی » |
تجلی نفس
یکی از شاگردان مرحوم حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی میگوید: شبی با جمعی از دوستان محضر آقا بودیم. آن شب ایشان از ابتدا وضع دیگری داشتند. هر شب سخن از موضوعی بود. شبی پیرامون «علم»، شبی دربارة «وجد» و … امّا آن شب، حضرت آقا فرمودند: تجلّی نفس چیست؟
هر یک از دوستان، مطالبی گفتند و آقا نیز توضیحاتی را در تکمیل بحث افاضه کردند. چند ساعت بعد، حضرت آقا ناگهان با یک بر افروختگی و حال عجیبی فرمودند: یک نفر با تجلّی نفس در این جلسه حاضر شده است!
با این سخن، نَفَسها در سینه حبس گردید و هر کس متوجّه خود شده و سخن آقا را بر خود حمل کرد و تا آخر شب سکوت بر جلسه حاکم بود. سپس دوستان یکی یکی خداحافظی کرده، راه خانه را در پیش گرفتند و من ماندم و مرحوم حاج محمّدرضا گل آرایش ـ پدر شهیدان گل آرایش و از مبارزان و مجاهدان پیش از انقلاب و شاگرد خاصّ مرحوم آیتالله نجابت ـ در این وقت مرحوم آقای گل آرایش خودش را بر روی پای مبارک حضرت آقا انداخت و شروعبه گریستن کردوطلب عفونمود. حضرت آقافرمودند: چارهای نداری جز اینکه جبران کنی!
داستان از این قرار بود که مرحوم آقای گل آرایش مستأجری داشت که به علّت مسائلی صبح آن روز، عذر او را خواسته بود و این مایة کدورت و ناراحتی آن شخص گردیده بود. حضرت آقا فرمودند: اوّلین کاری که فردا انجام میدهی این است که آن شخص را پیدا کرده و به هر صورت کدورت و خستگی را از دلش بیرون آوری! مرحوم حاج آقا گل آرایش هم فرمایش حضرت آقا را بی هیچ اکراه و اجباری پذیرفت و طبق آن عمل کرد.
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد
مشاهده شده در کتاب طلوع حق (یادنامة مرحوم حاج محمّدرضا گل آرایش)، صص 68ـ69
فرم در حال بارگذاری ...
شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !
If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)